سفارش تبلیغ
صبا ویژن



خرداد 1389 - متفرقه

   

ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا این که در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم .
 

******* 

حرف ها همین است و همه دردها همین جاست .
درد روح همین است و همین است که :
"انسان شقایقی است که با داغ زاده شده است "

  

*******

 

اگر در صحنه حق و باطل نیستی، اگر شاهد عصر خودت و شهید حق بر باطل نیستی، هر جا که میخواهی باش. چه به شراب نشسته و چه به نماز ایستاده. هر دو یکیست.

*******

انسان بیش از زندگی است ؛ آنجا که هستی پایان می یابد،او ادامه می یابد.

 

*******

 

خدایا اضطراب های بزرگ غم های ارجمند و حیرت های عظیم بر روح ام عطا کن و لذت ها را به بندگان حقیرت ببخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.

*******

در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست ، ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز ، آغاز دیدار است.

 

*******

 

در بی کرانه زندگی دو چیز افسونم کرد: آبی اسمان که می ببینم و می دانم نیست و خدایی که نمی بینم و می دانم هست.

*******

تهمت و دروغ را دشمن سفارش میدهد و منافق میسازد و عوام فریب پخش میکند وعامی آنرا میپذیرد.


*******

 

خدایا شهرت منی را که میخواهم باشم قربانی منی را که: میخواهند باشم نکند.

*******

زمانی مصاحبه گری از معلم صداقت و صمیمیت دکتر علی شریعتی پرسید:
به نظر شما چه لباسی را به زن امروز بپوشانیم ؟
دکتر علی شریعتی در جواب گفتند : نمیخواهد لباسی بدوزید و بر تن زن امروز نمائید . فکر زن را اصلاح کنید او خود تصمیم میگیرد که چه لباسی برازنده اوست.

*******

عده ای مثل قرص جوشانند؛ در لیوان آب که بیاندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سر می روند اما کافی است کمی صبر کنی بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمترند.

*******

 



نویسنده » » ساعت 7:28 صبح روز چهارشنبه 89 خرداد 12

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند، و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد

*******
خدایا
بگذار هرکجا تنفراست بذرعشق بکارم
هرکجا آزادگی هست ببخشایم
وهر کجا غم هست شادی نثار کنم
الهی توفیقم ده که بیش ازطلب همدلی همدلی کنم
بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که ستوده می شویم
و در بخشیدن است که بخشیده می شویم


*******

 

روحی که پیام دارد نه مرید میطلبد نه عاشق.در رهگذر عمر چشم انتظار ایستاده است ووجودش ندائی است که آشنایی را میخواند
وحیاتش نگاهی که در انبوه این صورتکهای مکرر وبی مسئولیت وبی انتظار وبی اضطرلبی که بیهوده میگذرندچهره ی مانوس ومحرم
خویشاوندی را بیابد که بران موجی از حیرت افتاده است ودو نگاهش همچو دو کودک گم کرده مادر.در این دنیای بی پناه آواره اند


*******

دنیا را بد ساخته اند،کسی را که دوست داری تو را دوست نمی دارد،کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری،اما کسی که دوستش داری و او هم تو را دوست دارد،به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسید و این رنج است.


*******

 

خدایا:چگونه زیستن را به من بیاموز

چگونه مردن را خود فرا خواهم گرفت


*******

 

وقتی خواستم زندگی کنم راهم را بستند

وقتی خواستم ستایش کنم گفتند خرافات است

وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است

وقتی گریستم گفتند بهانه است

وقتی خندیدم گفتند دیوانه است

دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم


*******

 

نمی دانم بعد از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم،
که از خاک گلویم سوتکی سازد,
گلویم سوتکی باشد،
به دست کودک گستاخ بازیگوش
و او
یکریز وپی در پی
دم خویش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خستگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را...


*******

 

ذات خویش را می جویم و نمی یابم، من سایه ی اویم، او کجاست؟


*******

 

بگذار تا شیطنت عشق چشمان ترا به عریانی خویش بگشاید. هر چند‎ ‎انجا‎ جز رنج و پریشانی نباشد‎ ‎, اما کوری را به خاطر آرامش تحمل مکن‎!

 

 

*******

 

اگر تنها ترین تنهاها شوم باز خدا هست،او جانشین همه ی نداشتن هاست
نفرین و آفرین ها بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند،و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد،او مهربان و جاویدان آسیب ناپذیر من خواهد بود.ای پناه گاه ابدی،تو می توانی جانشین همه ی بی پناهی ها شوی...

 

 

*******

خدایا...
به هر که دوست می داری بیاموز که
عشق از زندگی کردن بهتر است
و به هر که دوست تر می داری بچشان که

دوست داشتن از عشق برتر...



نویسنده » » ساعت 7:14 صبح روز چهارشنبه 89 خرداد 12

به زندگی بنگر چه بسیار دراز و با معناست و در دور و برمان شادمانه نوای امید می سراید. همه چیز به سوی شکفتن و روییدن و بزرگی به پیش می رود . مادران اعم از انسان و حیوان بارور می شوند و می زایند . پرندگان و چرندگان و خزندگان و ماییان بر تخم شکسته خویش سرود زندگی و زندگانی می سرایند . زمین با گلهای زیبا و میوه ها و نهالهای امید بر تارهای زندگی ترانه سعادت سر می دهند . اسمان با قطره های باران بارور می گردد و دریاها میدان رقص و پایکوبی موجها می شوند .

هر چند بار لاشخور مرگ را می بینی که هجوم می اورد و چیزی به دندان می گیردو فرار می کند یا در گوشه ای ارام می نشیند تا لقمه ای از دهان زندگی زمین افتد و او از ان تغذیه کند .

ادامه مطلب...


نویسنده » » ساعت 1:45 صبح روز چهارشنبه 89 خرداد 12

احساس می کنم که هر اندازه ما به بزرگی و عظمت والای خداوند عالمیان بیش از گذشته واقف شویم به همان نسبت در خودمان احساس بزرگی و عزت خواهیم کرد چرا که ما بنده ی ان خدای بزرگیم.

چگونه امکان دارد انسان برای رسیدن به هدفها و ارمانهای والای خویش از وسایل حقیر و زشت بهره گیرد .ارمانهای عالی و هدفهای بزرگ جز در قلبهای بزرگ ریشه نمی زنند .

بنابر این چگونه امکان دارد که قلب روشن به وسیله ای زشت دست زند یا که ذهنش به سوی ان جلب شود.

اگر بخواهیم از باتلاقی لجنزار بگذریم تا به ساحل سعادت برسیم بدون شک کثافتهای این باتلاق ساقهایمان و حتی زمینی که بر ان قدم میزنیم الوده می کند . هم چنین اگر از وسیله ای ناشایست برای رسیدن به هدفهایمان بهره گیریم الودگی ان به لباس روحمان خواهد چسبید و در روح و روانمان و حتی در هدفهایمان که بدان دست می یابیم اثر خواهد گذاشت .

این واقعیت بایستی در قلبهایمان رسوخ کند که زندگی در صحنه ی این زمین خاکی اخری است و در نقطه ی اخر مرگ در کمین است .

مرگ بدون هیچ شک و تردید ی در لحظه ی معین خویش فرا می رسد و به جنگ و ستیز و صلح و ارامش هیچ ربطی ندارد .

مرگ ظالمان و ستمگران غیر از مرگ مومنان است . زندگی ظالمان شعاعی است از وحشت و ناامنی در لباس ارامش و سعادت دروغین و بعد از ان این صحنه ی هولناک مرگ.

انگشتی که روزانه بارها و بارها در نماز به یگانگی خداوند یکتا شهادت و گواهی می دهد ابا می ورزد کلمه ای در راه گردن نهادن بر حکم ستمگری بنگارد.
استاد شهید سید قطب



نویسنده » » ساعت 1:27 صبح روز چهارشنبه 89 خرداد 12

هرچیز که دل به آن گراید      گر جهد کنی به دستت آید

نخست بخواه، آنگاه صبر کن . چندان نخواهد گذشت که پاسخ خواهدآمد.

مثل این همه مردم نباش که حتی پیش از آنکه بیازمایند، دست می کشند.

قلبا متقاعد باش که کامیاب خواهی شد، تا کامیاب شوی.

جایی برای شک و تردید نگذار.



نویسنده » » ساعت 12:36 صبح روز چهارشنبه 89 خرداد 12

<      1   2      
خدا عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت روحی که پیام دارد نه مرید میطلبد نه عاشق. در رهگذر عمر چشم انتظار ایستاده است و وجودش ندائی است که آشنایی را میخواند وحیاتش نگاهی که در انبوه این صورتکهای مکرر وبی مسئولیت وبی انتظار وبی اضطرابی که بیهوده میگذرند چهره ی مانوس و محرم خویشاوندی را بیابد که بران موجی از حیرت افتاده است ودو نگاهش همچو دو کودک گم کرده مادر.در این دنیای بی پناه آواره اند
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن