به زندگی بنگر چه بسیار دراز و با معناست و در دور و برمان شادمانه نوای امید می سراید. همه چیز به سوی شکفتن و روییدن و بزرگی به پیش می رود . مادران اعم از انسان و حیوان بارور می شوند و می زایند . پرندگان و چرندگان و خزندگان و ماییان بر تخم شکسته خویش سرود زندگی و زندگانی می سرایند . زمین با گلهای زیبا و میوه ها و نهالهای امید بر تارهای زندگی ترانه سعادت سر می دهند . اسمان با قطره های باران بارور می گردد و دریاها میدان رقص و پایکوبی موجها می شوند .
هر چند بار لاشخور مرگ را می بینی که هجوم می اورد و چیزی به دندان می گیردو فرار می کند یا در گوشه ای ارام می نشیند تا لقمه ای از دهان زندگی زمین افتد و او از ان تغذیه کند .
انگاه که در چارچوب خویش و برای خود زندگی می کنیم زندگی برایمان بسیار کوتاه و سست جلوه می کند . از روزی که به یادمان می اید شروع شده و با پایان یافتن دوره عمر به سر میرسد . اما هنگامی که برای دیگران برای هدف و ارمان زندگی زندگی کنیم ان را بسیار طولانی و پر معنا و پر مفهوم می یابیم که از روز میلاد کالبد انسانیت شروع شده و به سوی بی نهایت پر می کشد و بعد از انکه ما از این زمین خاکی رخت بر می بندیم ادامه می یابد.
تخم شرارت و زشتی با سرعت هیجان انگیزی می روید در حالی که بذر خوبی و نیکی ارام ارام بارور میشود اولی با ریشه های سست و ناتوتن و سطحیش سراسیمه به سوی اسمان شاخ و برگ می زند تا نور و هوا را از درخت خیر برباید اما در خت نیکویی با صبر و ثبات ارام ارام به پیش می رود و ریشه هایش را محکم در دل زمین فرو می برد تا کمبود هوا و نور را جبران کند . درخت نیکویی با سینه ای سترگ و اهنین در مقابل بلاهای روزگار قد علم می کند و با ثبات خیره بارش کمر طوفان را در هم می شمند . انگاه که دانه های محبت و صمیمیت و نیکی در قلبهای ما می رویند بسیاری از مشکلات و سختیها از قلبمان رخت بر می بندد.
هر گاه بذر صمیمیت و مهربانی در روح و روانمان جوانه زند دیگر لازم نیست که بار سنگین بدیهای دیگران را بر دوش کشیم و یا با صبر و اشتباهات و حماقتهایشان خودرا برنجانیم.
هرگاه گلهای نیکی در قلبهایمان پزمرده شوند بار سنگین و کمر شکن حقد و حسادت بر دلهایمان تکیه می دهد و انکاه که از عنصر اطمینان و اعتماد به دیگران محروم باشیم ترس و هراس بلای جانمان خواهد شد .
زمانی که احساس کنیم روحمان از دیگران پاکتر قلبمان صافتر نفسمان والاتر و برتر عقلمان فهمیده تر و هوشیارتر است و چون از ما بهترانیم از دنیای مردم کناره گیری می کنیم تا فضای برتری خویش را با پستی دیگران الوده نکنیم قطعا کار بزرگی نکرده ایم بلکه ساده ترین و اسانترین و کم خرج ترین راه را برگزیده ایم.
بزرگی و عظمت حقیقی ان است که با قلبی باز و سینه ای گشاده بتوتنیم این همه تناقضات و دگرگونیها را در خود جای دهیم و از عهده ان بر اییم. هر گاه به درجه معینی ازقدرت روحی ارتقا یابیم احساس عیب و زشتی از اینکه از دیگران در خواست کمک و یاری کنیم در قلبمان خفه می شود . خود را عادت دهیم که از کسی چیزی نخواهیم غیر از خدا . صفای شادکامی در ان است که قبل از اینکه پروانه زندگیمان با شعله مرگ پرپرشود با دو چشم خویش نظاره گر ان باشیم که اندیشه ها و ایده هایمان به ملکیت و تصرف دیگران در امده اند در ان صورت است که زنده خواهیم ماند . تسلیم محض در برابر قدرتهای غیبی و نیرم های خیالی و ناشناخته خطری است بسیار بزرگ زیرا به خرافات و وهمها ختم می شود و زندگی را به تپه ای بزرگ از خیالات و خرافات تبدیل می کند به طوری که حقیقت در کوره راهها ی ان گم گردد.کوههای اوهام را با کلنگ معرفت بشکنیم.